نا کجاآباد شریف
من مثل آنا با از پشت کوه اومدن دانشجویان شریفی کاری ندارم اما با دبیرستانی یا بیشتر پیش دانشگاهی بودن اونها کار دارم .شریف هیچی نیست.هیچ حا نیست. کلاسهاشم حتی کلاس نیست.محلی انتزاعی برای اینکه به تو بفهمونن برای رقابت بر سر موضوعی موهومی باید درست رو خوب بلد باشی و معدلت پایین نیفته.میشه گفت شریفم یه ایده س.ایده ای که واسه کسایی که وارد جوش میشن گرون تموم میشه.و منی که مثل صدها شریفی دیگه اومدم شریف با این امید که چیزایی که در موردش گفتن فقط ایده ی آدمای ضعیفیه که نتونستن از پس همه چیز بر بیان و بی خبر از اینکه تاریخ برای همه تکرار میشه و حتی برای من.
شریف آدم داره آدمایی که برای خودشون آدمن در درون خودشون فکر دارن اما برای هم دانشگاهیا و هم دانشکده ایاشون فقط یه حریف انتزاعی ان.بیشترین تعاملی که در شریف میتونه به وجود بیاد و پیشرفته ترین نوعش اینه که بری جاهای باصفاش و سیگار بکشی و با دوس پسر-دختر ت (که لزوما هم لازم نیس حس خاصی نسبت بهش داشته باشی.هم دانشکده ای بودن و یه سری فاکتورای دیگه لازمه) حرف بزنی.
میگم که شریف آدمای متفکری داره .فکرهایی ارزشمند.رادیکالی.انتقادی.تخریب کننده.محبت آمیز اما رفتار همه یه جوره.
دیشب پالپ به من گفت در دانشگاه با حجم زیادی ان رو به رو رو میشی که ...... اما متاسفم که بگم که در شریف حتی ان هم وجود نداره.میبینم آدم هایی رو که کم کم باور میکنن اگه الان دنبال کارایی جز درس خوندن نرن بعدا میتونن برن.اما من که باور نمیکنم.
هرچیزی که از شریف و شریفی میگم خودمو اول از همه قرار میدم و جدا نمیکنم ایده ها و رفتارامو چون میدونم مطلبی که الان دارم مینویسم رو هزاران شریفی قبل از من و بعد از من خواهند نوشت.میدونم که حرف هایی که الان دارم میزنم معمولی ترین حرفایی که میشه در مورد شریف زد و اصلا ادعای کشف موجودیت شریف رو ندارم.
وقتی با کوله تو بی آر تی وایستادم و ایستگاه شریف پیاده میشم از این که گاهی اوقات فک میکنم کلاس داره حالم از خودمو موجودیتم به هم میخوره .وقتی به قیافه مردم نگاه کنی میبینی که خود تو شریف از هر فرد عادی دیگه ای بزرگتر میدونی.
منی که قبل از این وقتی جلوی افرادی که نتونسته بودن به درسشون ادامه بدن بهم میگفتن دیگه شریفی شدی حس بدی بهم دس میداد چون اون فرد ناظر با حسرت به من نگاه میکرد و من به خودم میگفتم که فقط مسئولیت بیشتری داری همین.اما الان فک میکنم نه تنها شرایط راحت تری برای پیشرفت ندارم بلکه باید درصد زیادی از انرژیمو واسه بیرون اومدن از منجلاب موهومات شریف مصرف کنم.
سال بالاییایی که اومدن و گفتن اکتیو باشین و فقط درس نخونین و ۵ برابر اونا کسایی که اومدن و گفتن ترم یک نرین فوق برنامه معدلتون میفته پایبین هیچ وقت جبران نمیشه و حسرتش میمونه واستون و نگفتن که حسرت کارای نکرده ی دیگه رو چه کنیم.و هی گفتن که قبول شدن فوق صنایع مثه مرگه و سعی کنین کردیت شین بی کنکور برین فوق و من تو چشمای همه ی هم دانشکده ایام دیدم که میخوان رنک یک تا هشت شن....حالا که همه رقابتای دبیرستانو پشت سر گذاشتن منی که تو دبیرستانم اینو نداشتم حالا باید به وضوح تو زندگیم لمسش کنم
شریف منو یاد جایزه های حلی میندازه که بعد از مدتی به مسئله ای عینی تبدیل شده بود و همه ی ما فراموش کرده بودیم یادداشت کردن جایزه برای خودمون هیچی به ما اضافه نمیکنه...
این همه رفتم این دانشگاهو اون دانشگا تا الکی نزنم کامپیوتر یا عمران شریف که با اسم هیچ رشته و دانشگاهی خر نشم...حیف که ریسکی نصفه نیمه کردم.ریسک بود یا واقعیت؟نمیدونم
منی که نه عشق شریف بودم نه برق نه مکانیک چرا یه سال عمرمو الکی درس خوندم؟اگه یک پنجم درسی رو که سال پیش دانشگاهی خوندم میخوندم رتبه م میشد:
292*5=1460
با این رتبه میتونستم صنایع امیرکبیر یا علم و صنعت بخونم کنار تارا که خیلی خوب کاری کرد نیومد شریف و اگه میومد مطمئنا روانی میشد باشم و یا کنار سیمین و یا هانیه ....
الان تو جهان های موازی محبوبه ای که یک پنجم درس خونده داره تو پلی تکنیک یا علم و صنعت صنایع میخونه و حسرت شریفی شدنو میخوره...