من نميدونم چجوري از اون كليپ كه مال 1962 بود يا كليپ گه مال 1962 چيزي ننوشتم!!!!!!!!!!!!.وحشتناك بود.خدا.يه آقايي بود كه ميكروفون دستش بودو ميخوند يه زمينه اي كه نقاشي شده بود... يه زني كه پشته فرمونه يه ماشين بود و يه مردي كنارش بود كه كله ي اين خوانندهه رو گذاشته بودن به جاي كله ش بعدش توي  صحنه دوتا پا ميان بالا كه وقتي كامل مياد بالا يه زنه كه دراز كشيده و پاهاشو آورده بالا ... در اين لحظات بود كه داشتيم تلف ميشديم و عربده ميكشيديم ...

يه نقاشيه ديگه ش يه زنه بود كه جلوي تي وي بود و كنترل دستش بود و توي تي وي فيلمه اين خوانندهه داشت پخش ميشد و از كنترله زنه قلب در ميومد.....

بعضي وقتا نقاشيا با اومدنه عكسه لب يا قلب يا گل رز عوض ميشد...

من حاضرم همه چيمو بدمو دوباره اونو ببينم

در حالي كه ما داشتيم ميمرديمو پگاهو به خاطره ضبط كردنه اون نفرين ميكرديم هي به ما خاطرنشان ميكرد كه خيلي قديميه و براي اون زمان خوبه

و بعدش يكي كه يادم نيس كي بود گفت احتمالا اين سكسي ترين كليپه اون زمان بوده... خودش خودشو معرفي كنه....

 

 

ما هر دو هفته مبحث كارتون هاي بچگي و احساساتي كه نسبت به اون زمان داشتيمو را ميندازيم و بدون توجه به اين كه همگي ميدونيم هردفعه همينا رو ميگيم بحثو ادامه ميديم و نهايت لذتو ميبريم......

اين واقعا ارزشمنده...

 

 

 

دزديدن كلا حسه عالي اي به آدم ميده اما ميدونم همه با من موافقين كه دزدينه كتاب(اشاره به كتاب گرترود كه از پگاه دزديم) از خونه ي كسي كه به مهمونيش رفتين از همه بيشتر حال ميده.....

براي حرفم دليل دارم اگه ميخواين بگم...نه واقعا جدي ميگم دليلمو بگم اگه ميخواين.......

 

 

وقتي احساس ميكنه عكسي كه گرفته خيلي باحاله پايينش مينويسه "بدون شرح"

اين به خاطره اين كه اسم پستو نوشتم بدون عنوان به ذهنم رسيد اما نميدونم من اين حسو دارم يا نه ولي غالبا بايد بگم ندارم!!!!

 

 

دارم هنوز به اون فاميله سعيد اينا كه مهندسه كامپيوتره فك ميكينم كه هر وقت مهموني ميره يه كام يا لپ تاپ ميدن دستش تا درس كنه و هيچي از مهموني نميفمه...وقتي صحنه ي دردناكيه وقتي بقيه دارن حال ميكن و اون يه گوشه نشسته وعرق ميريزه...

سيمينه و يگانه اصلا فك نكنين كه ما اين كارو با شما نخواهيم كرد

ما هرچقدر با ديگران فرق داشته باشيم دقيقا به اندازه ي بقيه بي فرهنگيم.....

(نوشتن كلمه ي كامل كامپيوتر از همه بيشتر زور داره)

 

بعضي وقتا تو در يه دوره اي دوس داري يه كاره خاصي بكني

من در دوره اي از زندگيم دوس داشتم به دوستام كتاب 175 مسئله ي منطقي ترجمه ي پرويز شهرياري رو واسه تولدشون بدم

در دوره ي ديگه اي از زندگيم در اس ام اسام از كلمه ي آشغال خيلي استفاده ميكردم.يادته سيمين؟!

 

 

 

يكي از وقتايي كه آدم حسه خوبي بهش دست ميده وقتيه كه تو متنه وبلاگه يكي ديگه مورده خطاب قرار بگيره

من سعي ميكنم بيشتر خطابتون كنم....

 

 

 

چند چيز هست كه من با ياد آوريشون نيشم تا بناگوش باز ميشه

 

قيافه ي سعيد وقتي از غذا خوردن باز ايستاد و از سيمين پرسيد چرا بايد سنگ پاتريك از حلزوناي اختاپوس و باب اسفنجي  برنده شه؟؟!!!!!!!!!!

البته خود اين قضيه به اندازه ي كافي وحشتناك بود كه پرسشه دردناكه سعيد به حال ما افزود

 

 

فولدري كه سيمين تو موبايلش به نام خز باز كرده و آهنگاي shape of my heart ,mary Hopkins  و امثالهم در اون هست

عاشقتم سيمينه!!!!!!!

(اين نمونه اي كامل از خطاب نبود نمونه ي كامل خطاب چند سطر بالاتر بود)

 

 

ترکیب شدن کلمه ی الاغ با بزغاله و ایجاد ترکیب استثنایی بزاغ...........

 

 

 

و موضوعي كه ديشب يگانه گفت

 چند تا از دوستاش رفتن مدرسه چند وقت پيش با لباس مدرسه و صادقي گفته " اااااااا شما چرا اينجوري اومدين؟؟؟؟ " و يگانه افزود:" انتظار داشته همه ابرو برداشته و ترگل برگل!!!!(چقد اين كلمه چندشناكه) بيان .من هميشه فك ميكردم اينا چقد اينا معذب ميشن ما رو با اين همه تغيير ميبينن نگو..........."

صادقي هميشه خيلي سوژه بود واقعا!!!!!!!!!!!!!!

 

 

 

 

 

خيلي با اينكه ه ي سعيده رو داديم به سيمين حال ميكنم.....

 

 

ميدونيد چرا نظرخواهيشو غير فعال كردم؟؟

واسه قبلي كامنت بذارين آمارم بره بالاJ)))))))))))