اعترافات زنانه
یکهو به سرم زد کیفم را تمیز کنم یا بهتر بگویم آشغالهایش را درآورم. کیفم همیشه پر از آشغال است. یادم است آن وقتها که مینایی بود و آشغالهایش را میریخت در کیفم من عکسالعمل خاصی نشان نمیدادم چون همیشه کلی آشغال در کیفم بود. جلد رنگارنگ، چند رسید بانک، جلد چسبزخم، چند دستمالکاغذی سیاه شده وکلی نرمه بیسکوئیت. ته کیفم اما هفتهشتتا تریدنت هندوانهای نصفه بود. فکر کردم اگر پارتنری داشتم این همه آدامسهایم حرام نمیشد و در لحظه به نظرم دلیل محکمی برای کسی را داشتن آمد و بعد پوزخندی زدم به آن مزخرفی که در درونم از این آدامسهای کثیف به همچنین نتیجهی نامربوطی رسید.
یکبار که ایدهای برای نقاشی به ذهنم رسید. یا در اصل تصویر حالتی از چهره در ذهنم آمد خواستم برای خودم با کلمات بیانش کنم تا یادم نرود و با خودم گفتم "کسی که با دست راستش چشمش را به پایین میکشد" و دیدم در اصل دست چپ طرف است و سمت راست من و متوجه شدم که من همیشه در نقاشیهایم دارم در آینه نگاه میکنم و زن درونم را میکشم. وقتی از دستش عاصی میشوم میروم میریزمش روی کاغذ و مقوا و بوم. شوهرخالهی نقاشم یکبار گفت نمیدانم قضیهی تو و چشمها چیست، راست میگوید در نقاشیهایم چشمها انگار دارند بالا میآورند روی بیننده. زن درون را هم میشود از دهان دور کرد هم از گوش و هم از دستها ولی همیشه از چشمها بیرون میزند. حتی از پشت عینک آفتابی. خدا میداند چقدر از زن درونم متنفرم. اگر یکروز آدم زندگیاش را بدهد دستش بیچاره خواهد شد. یک روز چرا، یک ساعت هم کافیست برای اینکه زندگیات را ویران کند. باید اسیرش کرد در جایی پشت یک لبخند تصنعی یا کلی خودموعظههای طبقهبندی شده. باید کردش درون یک قاب و آویزانش کرد از دیوار و برای همیشه اعدامش کرد. زن درون تنها که باشد قدرت ویرانگریاش بیشتر است. وقتی میشوند زنان همهچیز عوض میشود. وقتی چندتا شوند کارکردشان مثبت میشود و آبادگر میشوند. اصلا هرجا میگوییم مطالعات زنان و جنبش زنان کلی موضوع فرق میکند تا وقتی میگویند، حقوق زن، احکام زن و احساسات زن. وقتی جمع نمیبندیمٍ، شکننده میشود، خودویرانگر و تاثیرپذیر. اما وقتی درمورد جمعشان حرف میزنیم انگار قرار است عدهای تاثیرگذار باشند، تغییر ایجاد کنند و خلق کنند. زنهایی هم که به تنهایی وارد عرصهی تاثیرگذاری میشوند وجود دارند و داشته اند اما خیلی دیده و شنیدهایم که آدمها راجع به استاد زن دانشگاهشان یا وکیل و وزیر زن اذعان دارند که اینها دیگر زن نیستند و مرد شدهاند. اینها شغلهایی هستند که برای ممتاز شدن در آنها فرد باید به میزان خوبی بتواند تنهایی از پس خیلی کارها بربیاید و دخالت آدمهای دیگر را در خیلی جاها راه ندهند. ولی برعکس آن جنبشهای تاثیرگذار زنان اتفاقا مختص زنانیست که زن بودنشان را به رخ دیگران میکشند و فعالیتهای اجتماعی و سیاسیای که باید به صورت گروهی انجام شود پر است از زنهایی که زن ماندهاند. زنان بیشتر از مردان با دیگران مصاحبت میکنند (شما بخوانید بیشتر حرف میزنند) یعنی دارند اوقات کمتری را در تنهایی خود مبگذرانند. مشکلاتشان را بیشتر با هم به اشتراک میگذارند و گروهی حل میکنند. دینامیک مادر – فرزند، از آغاز تاریخ دارد بهخوبی کار میکند و چه فعالیتی از این همکارانهتر میتوان سراغ داشت و چه چیز بیش از این تنها نماندن را تضمین میکند. زن و تنهایی نمیتوانند یکجا بمانند، برای همین است که آدم تنها زن درونش را میکشد.
