در نقد انکار گذشته
اگر از زمره ی افرادی هستید که دوست ندارید قبل از دیدن فیلم چیزی در موردش بخوانید، این را نخوانید.
به عنوان یک تماشاگر ایرانی میتوانم بگویم که بیش از رفتن در معضلات حل نشده ی گذشته ی شخصیتها، مصائب مهاجرت و غربت مرا درگیر کرد. وصله ی ناجوری به نام ایرانی بودن. این که قبول کرده ام هیچ وقت نمیشود چیزی جز این بود. به نظر من فرهادی دو فیلم متفاوت به دو دسته مخاطب ارائه کرده. برای بیننده ی خارجی، یک فیلم درام درباره ی آدم های بدبخت که عده ای شان هم مهاجر بودند، که مرا یاد فیلم "کد ناشناخته" ی هانکه میانداخت. از طرف دیگر، مخاطب ایرانی (که علی مصفا برایش کلی بار معنایی دارد، فرهیخته است، آدم حسابی ست، کول است، شوهر لیلا حاتمیست) درگیر فیلمی میشود که احمد داستان وصله ی ناجوری ست که هیچ جایی بین اطرافیانش ندارد. این که مخاطب ایرانی میداند آدم حسابی ها میتوانند بروند فرانسه و زن فرانسوی داشته باشند، باعث میشود که از اول فیلم دنبال جایی باشد که احمد از گذشته اش بگوید از خفن بودنش اینکه از سمیر و نعیما متفاوت شود. از زمانی که چند سال پیش فیلم دیدن را شروع کردم این که کارگردان های اروپایی و آمریکای لاتین فیلم های انگلیسی میساختند و بازیگرانشان را مجبور میکردند انگلیسی حرف بزنند، مرا ناراحت میکرد. این که برای جهانی کردن فیلم زیبایی زبان بازیگر را بگیریم، مرا آزار میدهد. راستش در تمام مدت فیلم فقط همان ده دقیقه ای که احمد و شهریار فارسی حرف میزدند احساس راحتی کردم، که به نظرم این دیالوگ ها یک جور ادای دین کارگردان به ایرانی ها بود. البته لهجه ی خالص فارسی احمد وقتی فرانسوی حرف میزد هم در عدم راحتی من بی تاثیر نبود. حالا بگویند عمدی بوده ولی انقدر بد فرانسوی حرف زدن برای کسی که در فیلم مثلا زن فرانسوی داشته و در فرانسه زندگی کرده، قابل قبول نیست. فرانسوی بودن فیلم باعث شده بود که فیلمنامهی ترجمه شده به شدت ساده و بدون زیبایی ها و پیچیدگی های کلامی باشد. فقط یک سری جملات امری و خبری. نه جملهای به یاد ماندنی و نه ابهامی. فقط همان ده دقیقه ی فارسی فیلم چند جمله ی جالب داشت. البته بعضی اوقات عدم وجود این بازی های کلامی باعث میشد که چیزهایی که میشد نگفت هم گفته شود. در سکانسی که مارین شب میآید، در طول مدتی که قرمه سبزی را سرد و با چنگال شبیه خوراک اسفناج میخورد، انقدر خوب تنش درمخاطب ایرانی ایجاد میشود که نیازی نیست احمد به وی بگوید که با قاشق بخورد، اما اینجا باید کنار بکشیم و بگذاریم مخاطب جهانی هم بفهمد مشکل کجاست. بگذاریم که فیلم فرهادی از کرخه تا راین شود. این را من هم قبول دارم که فرهادی فیلم بد نمیسازد و این فیلم هم چیزی که میخواست بگوید را در روایت روانی گفت. این که نشسته ام اینجا و میگویم فرهادی باید چنان و چنین کند تقصیر خودش است، هنرمند وقتی هنرش را در معرض دید میگذارد باید قبول کند که هر ننه قمری بیاید و بگوید فرهادی مانند گذشته فیلم فارسی بساز.