اولین باری که رفتم انقلاب یادم نمی‌آید چند سالم بود. می‌دانم دخترخاله ام سال اول دانشگاه بود. نمی‌دانم چند سالش است ولی در این حد است که دو تا بچه ی پنج شش ساله دارد. خیلی زود ازدواج نکرد. شاید دو سال بعد از گرفتن لیسانس، با دوست دایی ام ازدواج کرد، همان دوست دایی ام که خواهرش زن دایی ام شد . دخترخاله ام آمد خانه‌ی ما و من و خواهرم را برد که برویم انقلاب که روپوش آزمایشگاه بخرد. اول رفتیم بوی کافور عطر یاس دیدیم. فکر کنم سینما بهمن. البته می‌شود از زمانی که این فیلم اکران شده فهمید من چند سالم بوده آن زمان ولی حوصله اش نیست الان. من هیچی از فیلم سر درنیاوردم. می‌دانم که بازیگر اصلی و کارگردانش یکی بود و من حس کردم طرف آدم چیپی است. دخترخاله ام به ما گفت که این فیلم خوبی است.  آن زمان‌ها نوارکاست گوش می‌دادند مردم. آهنگ مجاز و غیرمجاز مسئله بود. یک مغازه ی گنده ای بود سر نبش که الان همه‌اش کتاب دانشگاهی و کنکور ارشد شده. آن زمان نوار هم می‌فروخت و صدای آهنگ‌هایی که می‌گذاشت تا چند مغازه آن‌طرف‌تر هم می‌رفت. آن زمان آلبومی از ناصر عبداللهی آمده بود که یک آهنگی داشت که می‌گفت لالالالالابه و دخترخاله ام آن را خرید و من برایم خیلی جالب بود که این آهنگ مجاز است. بعد ما رفتیم آن مغازه ای که روپوش آزمایشگاه دارد. من یادم می‌آید که دخترخاله ام بالغ بر ده روپوش را امتحان کرد. فکر میکنم بیش از یک ساعت درون مغازه بودیم. البته الان که این‌ها را می‌نویسم دارم شک می‌کنم که انقدر زیاد بوده باشد و شاید برای من در آن سن انقدر دیر میگذشته زمان در آن مغازه. راستش من نمی‌دانستم که روپوش خریدن باید کم طول بکشد. یعنی برایم عجیب نبود که دخترخاله ام و خواهرم انقدر با وسواس دارند روپوش را انتخاب می‎کنند. حس می‌کردم که باید  همین‌قدر طول بکشد و همین‌قدر امر مهمی‌ست روپوش خریدن. یادم است سر قیمت هم چانه زدند و من فکر می‎کردم خیلی چیز گرانی‎ست روپوش آزمایشگاه. بعد که خرید تمام شد ما رفتیم در یکی از این مغازه هایی که پیراشکی دارند. و دخترخاله ام به ما گفت که انتخاب کنیم و من یکی از این پیراشکی هایی که رویش شکلات دارند خوردم با شیرکاکائو . خیلی زیاد بود. من همه اش را خوردم ولی. یادم است به اندازه ای که قبلش تصور می‌کردم خوشمزه باشد خوشمزه نبود. من ولی خیلی خرکیف شدم. خیلی یکهویی بود این پیراشکی و شیرکاکائو و یک‌جورهایی ما مرام‌کش شده بودیم. آن زمان‌ها اتوبوس های امیرآباد در خیابان فرصت بودند و من سال‌ها بعد فهمیدم که دقیقا از لحاظ جغرافیایی کجا هستند. شب بود وقتی آمدیم خانه و نواری که دخترخاله ام خریده بود را گذاشتیم توی ضبط و هی گوش دادیم.