اوری سینگل تایم
در اواخر فیلم before sunset یک جایی جولی دلپی میگوید که هر روز صبح که قبل از رفتن به سر کار گربهاش را در حیاط ساختمان رها میکند، طوری اطرافش را نگاه میکند که انگار اولین بار است که به آنجا میرود و هر روز این قضیه تکرار میشود. هربار که پولهایم تمام میشود و مجبور میشوم به پدرم بگویم برای پست مدارک و خرید کارنامه و چیزهایی از این دست به من پول بدهد لبخندی میزند و با لحنی حاکی از ناباوری و تمسخر میگوید تو هنوز قصد داری بروی؟ و من هم هر دفعه توضیح میدهم که بخش خوبی از وقت من صرف همین کار میشود و زمان زیادی هم قبلا صرف کرده ام و باز پیشنهاداتی شروع میشود که کنکور بده کاری ندارد که و من هم از روی حوصله تک تک شبهات را رفع میکنم به خیال خودم. نمیدانم چه میشود یک جور مبارزهمنفی و مذاکره قاطی شده اینجا. سعی میکنم سربسته پیش ببرم مسائل را شاید کمی عقب آمدند شاید راضی شدند. سماجت جواب داده برای خیلیها از همین چیزها که میگویند تلاش کنی فلان و بهمان میشود هم شاید بشود. دوباره دلار گران شد اما باز مذاکرات داریم میگویند میآید پایین چند روزی. مذاکرات هستهای ما هم فکر کنم به این شکل باشد. دو طرف همینقدر دور از هم و همینقدر امیدوارند. نمیدانم این آدم های مذاکره کننده شبها که به خانه میآیند چه شکلی اند و چقدر حالشان گرفته است. اگر من یکیشان بودم هر دفعه بیرون میآمدم از اتاق مذاکره مینشستم روی زمین زار میزدم کلی مثل الان.