درهای امنیتی مدرسه
بعدش گشنگی به ما فشار آورد و اومدیم بریم که غذا بخوریم و سر را رفتیم یه سر من موبایل ببینم و پریناز از موبایل هایی که انتخاب میکردم بالا میاورد و نام های هیولا به اون ها میداد و میگفت که چقدر از گوشی های پهن متنفره و از موبایل خودش تعریف میکرد و برای من توضیح داد که اگه اون ای5 رو بگیرم دستم اینطوری(انگشت شست رو از دیگر انگشتان به حداکثر فاصله برسونید) وا میمونه و 10 سال دیگه که اومدم پیش دکتر و گفتم که دستم اینطوری شده میگه من به شما 10 سال پیش نگفتم که این گوشیو نگیر؟ و البته این سوال پیش اومد که اصلا چه اشکالی داره انگشتا باز بمونن و مگه حالا اگه دست اینطوری(انگشت هاتونو در یه نقطه جمع کنید) باشه خیلی قشنگه؟حالا خانومی تر یا چی میشه؟و پریناز گفت که کلا جمع بودن بهتر از گشاد بودن هست و بحث ما پایان یافت.بعدش فمیدیم که پوستر های کنسرت موسیقی استاد سنتور پریناز و مدرسه جا گذاشتیم و برگشتیم مدرسه و اون در گندهه باز بود و ما رفتیم تو ولی اون دو فلان! درو پشت سرمون بسته ن و ما مجبور شدیم از اون در بالایی بریم بیرون که دوباره اون خانومه که پشت در امنیتی نشسته و باید زنگ بزنیم تا درو باز کنه که ما به در اصلی برسیم رو ببینیم که وقتی دفعه ی قبل اومدیم بریم بیرون سمیه 60 بار پشت هم زنگ زد و خانومه در و باز کرد و گفت که یه بار زنگم بزنید من میفهمم و ما با خنده سریع خارج شدیم حالا به ندونم کاری اون دو تا جوون ما باید دوباره از اون در میومدیم و خدا رو شکر باز بود و ما زنگ نزدیم و اون یکی در رو هم اون باس باز میکرد و اون خانوم فلانی که داشت با ما میومد گفت که باز نیست باید اون واستون باز کنه اما باز بود و ما با نیشخندی به اون و اون خانمی که باس درو باز میکرد اومدیم بیرون !
تف بر گشنگی من گشنه م بود!هیچی نخورده بودم ساعت 3 بود و اونا تصمیم گرفتن بیان امیر آباد من ببرمشون یه جای خوب ناهار بخوریم که وقتی رسیدیم به پارک لاله یهو دبه کردن و گفتن بریم کافه خانگی که در همین نزدیکی ست! و من به شدت مخالف بودم و گفتم شیک و کیک فقط پراگ ولی پریناز گفت که سندرم امتحان چیزهای حدید رو داره و میخواد که این کافه رو بریم و من گشنه م بود و اونا گفتن دبه در نیار و من گفتم دبه رو میکنن بامبولو در میارن و اونا به اشتباه خودشون پی بردن.بالاخره آدرسو از دوستی پرسیدن و رفتیم کافه و شیک شکلات و کیک شکلاتی سفارش دادیم و شکلات بسیار مایه ی شادی ست.ما از اون خانومه که اومد ازمون بپرسه چی میخوایم پرسیدیم که کیکاشون چجوریه ؟و گفت خونگیه و گفتم خامه داره گفت آره و گفتم شکلات چی و گفت آره و گفتیم کیکاتون چه اندازه ایه و برامون اندازه شو با انگشت رو دفترش کشید و ما بسیار کیفور شدیم از حسن برخورد اون خانوم که با شخصیت هم بود و بنده بسیار نظر پیدا کردم بهش بالاخره سفارش رو دادیم و موندیم تا بیارن واسمون.پریناز و سمیه بسیار از جو دانشکده شون ناراضی بودن از اینکه هیچ کاری نمیشه کرد و هیشکی پایه نیست و من میگفتم بی خیال شما که کلی همه ش این کافه و اون کافه اید و دارید با باقی دوستان خوش میگذرونید و من امسال اصلا خوش گذرونی نکردم و ولی اونا شاکی بودن و وضعیت مرا بهتر می دونستن البته به نظر من خوش گذرونی خوب خوبه دیگه خوش می گذره من اصن مدتیه وقت کافه رفتنو نداشتم و بسیار کیفور شدم در امروز اما اونها بسیار ناراحت بودن البته خب با اون چیری که تعریف کرردن دانشکدشون خیلی گهه اما خب همگان میدانید که دانشگاه ما جو به غایت گه تری در این گونه مسائل داره و تنها کاری که باید کرد باید از جو جدا شد.بالاخره اون شیک و کیک لعنتی حاضر شد و ما خوردیم و هی قیاس می کردیم با پراگ و وضعی شده بود به نظر من پراگ از هر لحاظ بهتر بود مزه ش اما دوستان در مواردی با من موافق نبودن و ما هی مقایسه کردیم و خوردیم و از شکلات گفتیم و از خوشمزه بودنش و اینکه من گفتم مامانم گفته انقد کاکائو می خوری که رنگت قهوها ای سوخته میشه و ما صحبت راندیم در مقولات دیگر زندگی و شکلات و تموم شد کیک و شیک و اومدیم که بریم و من به اون کافه دارا گفتم آهنگاتونو بدین من خوشم اومد و فلش دادم و کلی آهنگ گرفتم و اون پسره که سر کامپیوتر بود از یک سری مسائل حداقلی کامپیوتر هم اطلاع نداشت و اون دختره که هیچی!تا این حد که با سیفتی ریموو آشنایی نداشتن دیگه خودتون ببینین من در اون دقایق دریافت آهنگ ها چه کشیدم...جونم براتون بگه که بالاخره زدیم بیرون از کافه و ساعت کمی بعد از 4 بود و من نزدیک خونه بودم و دیگه این دفعه امروز بر حسب اتفاق بنده زود رفتم خونه 4 ساعت زودتر یعنی!البته بگم که این که ما امروز با اون گشنگی به جای اینکه مث بچه آدم بریم ناهار بخوریم رفتیم کافه دبه ای بود که اون دو تا کردن و من بسیار دلم تو یه ساندویچ یا پیتزا موند.عجب روزگاری شده...
از شکم بارگی که بگذریم دیروز از مصاحبت با این دو تن بسیار کیفور شدم جدا از شیک و کیک. در آخر یه نکته رو مطرح کنم که خیلی حیاتی هست و خیلی جدید و بکر! این دو تا با این درس نخوندنشون چجوری میخوان دکتر بشن؟می دونین که بالاخره فرق داره اینا با جون ملت سر و کار دارن و.... :دی